۱۳۹۱ اسفند ۱۶, چهارشنبه

پخش مجدد مصاحبه گویانیوز با آقای عبدالله مهتدی "قسمت اول


یادداشت کوتاهی پیرامون پخش مجدد مصاحبه گویانیوز با عبدالله مهتدی
مصاحبهای که در زیر می آید در 21 مرداد سال گذشته در سایت گویا نیوز پخش شد. من به دلائلی چند پخش مجدد آن را در این شرائط خالی از فایده ندانستم. فضای سیاسی کنونی ایران دامنه علاقمندی عمومی به طرح و بحث مسائل سیاسی گوناگون را به مراتب گسترده تر کرده و مخاطبان وسیعتری برای اینگونه مباحث فراهم کرده است. سیاست به سرنوشت همه ما تبدیل شده و سرنوشت هم ما در گرو راه حلها و کنشهای سیاسی درستمان قرار گرفته است. پاسخهای داده شده در این مصاحبه از عمومیتی برخوردار هست که بتواند به روشن کردن بیشتر دیدگاه و چهارچوبه تحلیلی مورد نظر من در قبال مهمترین مسائل سیاسی جامعه ایران کمک کند. در عین حال مباحثی که در این مصاحبه مطرح شده ارتباط منطقی و تحلیلی نزدیکی با
تحولات سیاسی ماههای اخیر ایران دارد و خواننده امروز امکان آن را می یابد که در پرتو رویدادهای شگرف ماههای اخیر به ارزیابی عینی تری از صحت و سقم نظرات مطرح شده در آن نیز بپردازد. همچنین امیدوارم توضیحات من بتواند پاره ای بی اطلاعیها و بدفمیها را در رابطه با تجربه کردستان و نقش کومه له و سیاستهای آن نیز برطرف سازد و لذا به تفاهم جدیدی در این رابطه خدمت کند. و بالأخره چند پرسش آخر و پاسخهای آنها، از جمله در رابطه با جامعه مدنی و نهادهای آن، در متن منتشر شده از طرف گویانیوز نیامده بود. با توجه به همه اینها امیدوارم پخش مجدد این مصاحبه بتواند مفید فایده واقع گردد. 

عبدالله مهتدی
20 دسامبر 2009



دوشنبه 21 مرداد 1387
گفتگو با عبدالله مهتدی، دبیرکل حزب کومله کردستان ایران، آکام مکری

با عبدالله مهتدی در باره مباحث زیادی به گفتگو نشسته ایم. از پیشینه فعالیتهای وی و جریان شناسی کومله تا مسأله دموکراتیک بودن یا نبودن احزاب کردی، از دلایل اصرار 30 ساله احزاب کردی به تحریم انتخابات تا مسأله نقض حقوق بشر در درون احزاب کردی و موارد دیگری نظیر "ارتباط کومله با آمریکا"، برنامه هسته ای ایران، انتخابات و تعریف و توضیح کومله از "دموکراسی و فدرالیسم" و نیز نظر این گروه در باره استقلال نهادهای جامعه مدنی در کردستان.


آقای مهتدی؛ بگذارید از خودتان شروع کنیم. شما چند دوره دبیر کل کومله بوده اید. لطفا از سوابق و فعالیتهای خودتان در کومله از آغاز تا بحال اجمالا برایمان بگویید.
عبدالله مهتدی- من همراه با تعداد دیگری از همرزمان، که متأسفانه اکثرشان اکنون دیگر در میان ما نیستند و در مقاطع و حوادث گوناگون مبارزه جان باخته اند، از بنیانگذاران کومه له هستم. خود کومه له به عنوان یک سازمان چپ انقلابی در پائیز سال 1348، و اگر دقیقتر بگویم در پنجم آبانماه ، ایجاد شد و مثل همه سازمانها و گروههای سیاسی آن دوره به علت فقدان آزادی سیاسی و حاکمیت نظام استبدادی نمی توانست یک سازمان زیرزمینی نباشد. کومه له باوجود اینکه مثل همه گروههای سیاسی اپوزیسیون در دوره سلطنتی در معرض تعقیب و زندان و شکنجه بود و با اینکه تعداد قابل ملاحظه ای از رهبری و کادرهای آن بارها دستگیر و شکنجه و زندانی شدند، اما ساواک هیچوقت پی به کنه فعالیتهای آن نبرد، نتوانست خود تشکیلات کومه له را کشف کنند و کروکی آن را بشناسد و در نتیجه با وجود ضربه های متعدد، بدنه و شبکه اصلی فعالیت آن سالم ماند و توانست بقای خود را طی آن سالهای دشوار حفظ کند. این مسأله بعدا طی انقلاب ایران اهمیت خیلی زیادی کسب کرد: وقتی اولین موجهای جنبش انقلابی و آزادیخواهانه در ایران در سال 1357 درگرفت، کومه له توانست حاصل نزدیک به یک دهه فعالیت خود در میان دانشجویان، معلمان، جوانان، کارگران فعال و زحمتکشان روستائی را به شکل یک شبکه فعال، آرمانخواه، متعهد، باانضباط و رزمجو که در عین حال برخلاف بسیاری از گروههای چپ ایرانی دارای پیوندهای عمیق و فراوان با توده های مردم در شهرها و روستاها بود وارد عمل نماید و به همین دلیل بسیاری از تظاهراتها و حرکتهای سیاسی و اجتماعی دوره انقلاب در شهرهای کردستان با شرکت و به ویژه با سازماندهی کادرهای کومه له صورت می گرفت.
خود من سه بار در دوره رژیم سلطنتی، در سالهای 49 و 52 و 53 دستگیر و زندانی شده و بار سوم به سه سال زندان محکوم شدم. با بیرون آمدن از زندان در سال 56 بلافاصاله همراه با دیگر رفقا به بازسازی و فعال کردن تشکیلات کومه له پرداختم. راست است که من از افراد بانفوذ کومه له بوده و یکی از نظریه پردازان آن به شمار می آمدم، اما ما تا کنگره سوم که در اردیبهشت سال 1361 برگزار شد پست دبیرکل نداشتیم و در آن سال بود که من به این پست برگزیده شدم، ولی برخلاف تصور خیلی ها این پست را همواره نداشته ام و اصولا این پست در آن دوره تنها یک سال و خرده ای دوام داشت و فقط سالها بعد به دنبال بحثها و مناقشات نظری فراوان و طولانی، که من در آنها نقش اصلی را داشتم، و نهایتا پس از تحقق پروژه بازسازی کومه له در سال 1379 یا 2000 میلادی بود که بار دیگر این پست ایجاد شد و من برای این مسئولیت انتخاب شدم.  در دوره انقلاب ایران و در فعالیتهای گسترده سیاسی و اجتماعی کومه له، که ذکر آن از حوصله این مصاحبه خارج است و تا مرداد ماه سال 1358 دوام داشت، نقش فعال داشتم و وقتی خمینی در 28 مرداد آن سال فرمان هجوم به کردستان را به بهانه های کاملا غیرواقعی صادر کرد، من همراه با دیگر فعالان و رهبران کومه له از سازماندگان جنبش مقاومت مردمی خلق کرد در برابر این تهاجم گسترده بودم. وقتی هم که پس از حدود سه ماه نیروهای رژیم جمهوری اسلامی در کردستان متحمل شکستهای سنگین از نیروهای پیشمرگ شدند و ناچار شدند از در مذاکره با کردها درآیند، احزاب کرد همراه با شیخ عزالدین حسینی ارگان مشترکی را برای مذاکره به نام "هیأت نمایندگی خلق کرد" تشکیل دادند که من عضو آن هیأت و رئیس تیم کومه له در آن بوده و به این عنوان با نمایندگان جمهوری اسلامی که در هیأتی به بنام "هیأت ویژه حسن نیت" به ریاست زنده یاد داریوش فروهر به کردستان اعزام شده بود نشست داشته ام. این دوره مذاکرات و درسهای آن از جالب ترین و آموزنده ترین حوادث جنبش کردستان است که اینجا فرصت پرداختن به آن نیست. این را هم بگویم که در حوادث نوروز خونین سنندج در اواخر اسفند 57 و فروردین 58 توسط پادگان دستگیر شدم و حدود ده روز در شرائط عجیبی در آنجا به سر بردم و بارها در یک قدمی اعدام قرار گرفتم که سرانجام پس از توافقات هیأت اعزامی دولت شامل آقایان طالقاتی و بهشتی و رفسنجانی و بنی صدر با نمایندگان کردها همراه بقیه اسیران آزاد شدم. 
لازم است اشاره کنم که در سال 1362 کومه له در همراهی با یکی دو گروه چپ "حزب کمونیست ایران" را تشکیل داد و من به عنوان اولین دبیرکل حزب کمونیست ایران انتخاب شدم. به دست دادن یک ارزیابی و نقد منصفانه از خود تشکیل این حزب و تأثیری که مدتها روی حیات کومه له گذاشت موضوعی است به اندازه کافی مفصل و مناقشه برانگیز، اما همین قدر می گویم که من پس از چند سال و به دنیال مشاهدات و مطالعات و تفکرات و بحثهای طولانی به نقد این حزب و تشکیل آن، به نقد دیدگاههای جزمی و غیرواقع بینانه آن و به ضرورت بازسازی کومه له به مثابه یک حزب اجتماعی مبارز و مردمی چپ و درعین حال واقع بین رسیدم و این بحثها و دیدگاهها را طی یک سلسله سمینارها و مقالات متعدد بیان کردم که سروصدای زیادی در جامعه کردستان و در محافل سیاسی ایران به پا کرد و نهایتا در سال 79 همراه با دوستان و همفکران از حزب کمونیست ایران بیرون آمدیم و کومه له را بازسازی کردیم. در این دوره نیز من یکبار دیگر به دبیرکلی این حزب انتخاب شدم. طبیعی است که در این پروسه ما بسیاری از مفروضات و متدهای چپ جزم اندیش و متحجر ایران را هم نقد کردیم.
بدون اینکه بخواهم وارد جزئیات شوم باید بگویم که من عرصه های گوناگون مبارزه سیاسی از کار تشکیلاتی و سازماندهی مخفی گرفته تا فعالیت علنی گسترده در میان مردم و هدایت جنبش های توده ای، از دستگیری و زندان گرفته تا کار و زندگی در میان نیروی پیشمرگ و سازماندهی و هدایت آن، از کار قلمی و مطبوعاتی گرفته تا سخنرانی در میتینگها و اجتماعات بزرگ، از فعالیت درون حزبی و آموزش کادرها گرفته تا پیش بردن مذاکرات و کار دیپلوماسی داخلی و خارجی همه را دیده و آزموده ام و در هر مورد خدمتی را که از دستم برمی آمده انجام داده و تجاربی هم اندوخته ام. 

دلیل اینکه شما چند دوره متوالی دبیر کومله بوده اید کدامیک از این موارد است؟ اعتماد و اعتقاد اعضا به شما و انتخابتان در یک انتخابات سالم و آزاد؟ نبودن فرد کاراتر و مدبرتر از شما یا عدم اعتقاد شما به چرخش دموکراتیک قدرت؟

من هیچوقت چنین ادعائی نداشته و ندارم که از من شایسته تر و بهتر در کومه له وجود ندارد، اما می توانم به جرأت بگویم من در انتخاباتهائی به این پست برگزیده شده ام که هیچگونه تقلب و هیچگونه اجبار و عوامل غیردموکراتیک در آنها دخالت نداشته اند و اصولا این مسائل با فرهنگ کومه له بیگانه است. به علاوه راه برای کاندید شدن و انتخاب شدن به این سمت در حزب ما کاملا باز است و هیچ مانعی برای آن وجود ندارد. ضمنا تا مدتی پیش و مطابق اساسنامه های گذشته، دبیرکل در پلنومها یعنی نشستهای وسیع و رسمی کمیته مرکزی انتخاب می شد، اما از کنگره دوازدهم که در تابستان 1386 برگزار شد و برطبق اساسنامه مصوب این کنگره قرار شد که دبیرکل در کنگره و توسط همه نمایندگان حزب انتخاب شود که بسیار دموکراتیکتر بوده و مشابه الگوی احزاب اروپائی است. 

فکر می کنید پایگاه و جایگاه کومله و میزان حمایت و علاقه به آن در میان مردم کُرد و ایران تا چه حدی است؟ آیا از جایگاهی که دارید راضی هستید؟

کومه له یکی از دو حزب عمده و اصلی کردستان طی سه دهه اخیر بوده است. نام آن با مهمترین و سرنوشت سازترین رویدادهای کردستان در این سه دهه عجین شده است و بخش جدائی ناپذیری از تاریخ این مردم و مبارزات آنها را تشکیل می دهد و مبتکر و الهام بخش بسیاری از سنتهای مترقی و دموکراتیک در جنبش کردستان بوده است. طی این مدت بیش از سه هزار نفر از فعالان کومه له در راه آرمانهای مردمی و آزادیخواهانه و عدالتخواهانه در میدانهای گوناگون نبرد جان باخته اند. هم اکنون نیز کومه له حزبی است بسیار محبوب و بانفوذ، ولی از آنجا که نه انتخابات آزادی در ایران هست و نه مؤسسات نظرسنجی حرفه ای و مستقلی در کشور وجود دارد، لذا من نمی توانم به شما آمار و ارقامی ارائه دهم، و هرچه در این رابطه گفته شود می تواند غیردقیق باشد و یا ادعا تلقی شود. اما اینکه آیا از این میزان نفوذ راضی هستم یا نه، باید بگویم من کومه له را شایسته بسیار بیشتر از اینها می دانم و فکر می کنم ظرفیتش را هم دارد. ضمنا کردستان نیز باید مانند تمام ایران یک جامعه مبتنی بر کثرت گرائی و پلورالیسم باشد و تلاش برای تحمیل نظامهای تک حزبی و انحصارطلبانه تنها می توانند فاجعه به بار آورند که متأسفانه حضور این بینش و عملکردهای ناشی ار آن در پاره ای احزاب در کردستان در دهه شصت همین نتایج را هم به بار آورد، ولی فکر می کنم امروزه ما در دوره متفاوتی به سر می بریم و دیگر زمان این نوع تفکرات سرآمده است.
شما بارها از گرایش خود به سوسیالیسم و دموکراسی و حتی ملی گرائی حرف زده اید. آیا شما یک حزب چپ هستید یا یک حزب ملی گرا؟
من همین روزها به نمایندگی از طرف حزب کومه له کردستان ایران در کنگره انترناسیونال سوسیالیست، که تجمع احزاب موسوم به سوسیال دموکرات و سوسیالیست و کارگری است و گرایش سوسیال دموکراسی را در جهان نمایندگی می کند، در شهر آتن شرکت کردم. ما خود را به عنوان سوسیالیست می شناسیم. ما معتقدیم ایران هم به آزادی و هم به عدالت اجتماعی نیاز دارد و دلیلی ندارد که یکی را فدای دیگری کنیم و درواقع این دو مکمل یکدیگرند و مجموعا محورهای اصلی هرجنبش اصیل اجتماعی و سیاسی را در ایران تشکیل می دهند. وانگهی، کارنامه "سوسیالیسم های" استبدادی، تحمیلی، اشغالگرانه و استالینیستی دیگر در پیش چشم همه هست. دموکراسی پیش شرط، زمینه و بستر سوسیالیسم است و سوسیالیسم بدون دموکراسی نیز دروغی بیش نیست. اینها دیگر تزهای نظری نیست بلکه در آموزنهای بزرگ اجتماعی قرن اخیر به محک خورده اند. بنابراین مسأله بسیار بیش از صرفا "پایبندی ما" به دموکراسی است، ما اهمیت محوری و درجه اولی برای دموکراسی قائلیم و آن را اکسیژنی می دانیم که بدون آن جامعه و سیاست و فرهنگ دچار اختناق می شود و همه منافذ رشد و توسعه آن مسدود می گردد. از استبداد جز تیرگی و انحطاط معنوی و اخلاقی نمی زاید و تنها دیکتاتورها، فرصت طلبان و عوامفریبان از آن سود می برند. در مورد ایران ما دموکراسی را محور و هدف هر تحول مثبت و رو به پیش در جامعه و سنگ بنای هر ائتلاف سیاسی جدی و کارساز در ایران می دانیم و معتقدیم بدون دموکراسی نه ایران و نه کردستان به هیچ جا نمی رسند. تلاش صد ساله مردم ایران برای دموکراسی این بار باید به بار بنشیند. 
و بالأخره ما بین چپ بودن و دموکراسیخواه بودن از یک طرف و تلاش برای به پیروزی رساندن جنبش آزادیبخش مردم کردستان و تأمین خواستهای ملی خلق کرد منافاتی نمی بینیم. کومه له همواره نمونه و الگوی تلفیق بین این خواستها بوده است. کومه له یک حزب تک خواستی نیست بلکه کلیه خواستهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی برحق مردم را از زاویه مترقی نمایندگی می کند. مردم هم یک بعدی نیستند و خواستهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی گوناگونی دارند و از جمله خلق کرد خواستهای مربوط به رفق تبعیضات ملی را نیز دارد. مسأله رفع تبعیضات علیه خلق کرد و رسیدن آنها به حقوق خودشان یک مسأله محوری مردم بوده و جنبش برای آن تاریخی طولانی و پراز کشمکش دارد و طی دهه های اخیر کاملا تثبیت شده است. کومه له ضمن اینکه خود را در صف مقدم و در رأس این جنبش قرار داده است و بیش از سه دهه است که در این عرصه می رزمد، اما هیچگاه اهداف اجتماعی خود را از یاد نبرده و یا به کنار ننهاده است. 
کومله یک حزب "انقلابی" است؟ آیا همچنان از روشها و راهکاری انقلابی دفاع میکنید؟
اگر منظور از انقلابیگری اعمال خشونت، عدم مدارا و عدم مراعات ضوابط دموکراتیک باشد، که متأسفانه بیشتر وقتها به¬خصوص در ایران این معنی را پیدا کرده است، باید بگویم نه. اما اگر مقصود اعتقاد به ضرورت برچیدن کامل نظام جمهوری اسلامی با تمامی مؤسسات و قوانین آن، نقد عمیق نظام موجود و اعتقاد به دگرگونی در ساختار اجتماعی و سیاسی و تغییر بنیادی مؤسسات و نهادها و قوانین باشد در این صورت ما کاملا خود را انقلابی می دانیم. 
می دانید که در سوسیال دموکراسی، انقلابی گری و ساختار شکنی نفی می شود و به جای آن "اصلاح نرم" ترجیح داده می شود. اما به نظر می رسد شما علاقه ای به راهکارهای نرم و رفورمیستی نداشته باشید. این یک انحراف ایدئولوژیکی نیست؟ یا اینکه تناقض است یا تاکتیک و مصلحت؟
ببینید، در ایران شما حتی برای اینکه قوانین تبعیض آمیز و قرون وسطائی علیه زنان را لغو کنید و ابتدائی ترین خواستهای مربوط به تساوی حقوق زنان را مطالبه کنید، مجبورید انقلابی باشید یعنی با تمام نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن و ولایت فقیه آن در بیفتید، هنگامی که بخواهید ساده ترین حقوق صنفی کارگران یا دانشجویان را تأمین کنید، تمام نظام و قوانین آن و دستگاه سرکوب آن را در مقابل خود می بینید و ناچار یک انقلابی خواهید شد، اگر بخواهید حتی به بی اخلاقی رئیس دانشکده تان هم که می خواسته به دختر دانشجو تجاور کند اعتراض کنید و خواستار رسیدگی بشوید با سد تمام نظام روبه رو می شوید و به ناگزیر و به درست به این نتیجه می رسید که کار از پایه خراب است و به این ترتیب به طرف انقلابیگری سوق داده می شوید. می خواهم بگویم که پیدا کردن تفکر انقلابی، به آن معنی درستی که پیشتر گفتم یعنی نقد عمیق و تحول خواهی عمیق، از فضای ایران می تراود، در هر حرکت کوچک و بزرگ مردم، درهر جنبش اعتراضی، در هر رویداد سیاسی و اجتماعی خود را به اذهان تحمیل می کند. تروتسکی در جائی در مورد روسیه تزاری گفته بود که در آن نظام استبدادی برای اینکه بتوانید با ازدواج مدنی موافق باشید باید تمام داروینیسم را هم می پذیرفتید. بنابراین سوسیال دموکراسی اروپا بداند یا نه و بخواهد یا نه، ایران احتیاج به یک تحول بنیادی دارد، احتیاج به از ریشه درآوردن نظام استبداد دینی و جایگزین کردن آن با یک نظام دموکراتیک و مردم سالار دارد و این یک انقلاب است، یک تحول انقلابی است. این را که سناریوی این تحول چگونه خواهد بود و آیا حتما به یک انقلاب خشونت آمیز منجر خواهد شد یا نه، هنوز کسی نمی داند و نمی تواند پیش بینی قطعی کند. تحول آینده ایران بی گمان شکلهای بدیعی به خود خواهد گرفت که از هم اکنون قابل پیش بینی نیست و الگوی انقلاب سال 1357 دیگر تکرار نخواهد شد، اما احتمال قیام ها و جنبش هائی که توسط رژیم اسلامی به خشونت کشیده شود ابدا منتفی نیست. 
پیجیدگی در این است که لفظ انقلاب چنان از طرف جمهوری اسلامی تحریف شده و به گند کشیده شده است که در ایران امروز این کلمه بار منفی پیدا کرده و حتی احساس چندش آوری ایجاد می کند. فجایع و ستمهائی که در این سی سال بر مردم رفته همگی تحت نام انقلاب صورت گرفته و بنابراین این واژه، اگر در داخل ایران زندگی کنید، خیلی وقتها جاذبه ندارد بلکه ذکرش مردم را پس می راند. به این دلیل و به عنوان نوعی دوری جستن از واژگان مورد استفاده جمهوری اسلامی، و نیز به دلیل محدودیتهای سیاسی که استبداد حاکم تحمیل کرده است، و تا حدودی هم به دلیل دمسازی با فرهنگ غالب زمانه و نیاز به مقبولیت نزد افکار عمومی جهان، جنبش های اجتماعی و سیاسی ایران در سالهای اخیر بیشتر خود را به نام اصلاح طلب معرفی می کنند. این موضوع از نظر من کاملا قابل درک است. مهم این است که این جنبشها پا بگیرند و رشد کنند. دیر یا زود آنها در مقابل نظام حاکم قرار می گیرند و به این معنی اگر نخواهند درمانده و فلج شوند کارکرد انقلابی پیدا می کنند. 
ضمنا هواخواهان تحولات بنیادی اتفاقا باید در صف اول مبارزه برای اصلاحات قرار گیرند و برای پیروزی تک تک آنها تلاش کنند و در عین حال به آنها سمت و سو بدهند. 
این مسأله مهم است که احزاب کُرد در شعارها و برنامه هایشان از دموکراسی دفاع می کنند و خود را دموکرات معرفی می کنند. شما به عنوان کومله، چه تعریفی از دموکراسی دارید و بعلاوه، این نوع دموکراسی را عملا در چه فضایی و ممارست تجربه کرده اید؟ آیا عملا تصویری از این دموکراسی را می توانید به ما بدهید؟
یکی از مسائل کمتر شناخته برای افکار عمومی ایران ماهیت و خصلت واقعی جنبش مردم کردستان است. در دوره انقلاب ایران در حالیکه جنبش در تهران و خیلی نقاط دیگر از مقطع معینی به بعد، به هر دلیل، به زیر کنترل و هژمونی روحانیت رفت، در کردستان چنین اتفاقی نیفتاد. جنبش در کردستان، به علل تاریخی و سیاسی و فرهنگی و نیز به یمن رهبری آن، در تمام آن مدت دموکراتیک، سکولار و به راستی آزادیخواهانه باقی ماند. در حالیکه در تهران در اتحادیه ها و تشکل های کارگری را می بستند، تازه در کردستان این تشکل ها با وجود ابتدائی تر بودنشان داشتند شکل می گرفتند، درحالیکه در تهران حزب الله به برهم زدن اجتماعات زنان و اسیدپاشی به صورت خانم ها و تیغ زدن آنها دست می زد در کردستان تشکل های مستقل زنان شکوفا می شد و زنان در مقیاس هرچه وسیعتری وارد زندگی سیاسی و فرهنگی می شدند، در حالیکه در تهران آیندگان و سایر روزنامه ها را تخته می کردند و در احزاب و گروههای سیاسی را به زور می بستند و اجتماعات مستقل را برهم می زدند، در کردستان ما یک دوره بیسابقه آزادی و رونق مطبوعات، آزادی کامل احزاب و گروههای سیاسی را تجربه می کردیم و نه فقط از به هم زدن تجمعات توسط "امت همیشه در صحنه" خبری نبود، بلکه تمام جامعه کردستان حتی در روستاها در حال برگزاری تجمعات و جلسات گوناگون سیاسی و فرهنگی و غیره بود. برای اولین بار در تاریخ کردستان "اتحادیه های دهقانان"، سازمانهای زنان، سازمانهای دانش آموزان، کانون معلمان، "جمعیت ها" و "بنکه ها" (که نهادهای کاملا دموکراتیک و جوشیده از ابتکارات مردمی بود و توضیحشان در این مختصر نمی گنجد)، انجمن های ادبی و هنری، گروه های تئاتر و غیره و غیره شکوفا شده بود و به راستی محیط دموکراتیک سالمی به وجود آمده بود. کومه له در تقریبا تمام این موارد پیشتاز و الهام بخش و مدافع این ابتکارات و جنبش ها و تشکل ها بود و بر زمینه علل اجتماعی و عینی که وجود داشت در کسب این دست آوردها و ایجاد و پاسداری این فضا نقش تعیین کننده داشت. جالب است بدانید که با وجود اینکه مردم اسلحه داشتند اما کمترین میزان جرم و جنایت وجود داشت و محیط به هیچ وجه نظامی و پلیسی نبود بلکه آزدای کامل سیاسی و فکری توأم با امنیت حاکم بود. در حالیکه حتی تعدادی از روشنفکران و توده ای ها داشتند تحت عنوان "ضدامپریالیسم" و یا هر چیز دیگر خود را با ایده حکومت دینی آشتی می دادند، بخش اعظم منطقه کردستان که آن موقع تحت تأثیر احزاب کرد بوده و مرکز جنبش را تشکیل می داد، یکپارچه رفراندوم جمهوری اسلامی را تحریم کردند و باز هم کومه له در این مورد نقش پیشتاز داشت. در حالیکه خیلی ها عکس "آقا" را در ماه می دیدند، شما حتی در روستاهای کردستان هم نفوذ عمیق ایده جدائی دین از دولت را می دیدید و حتی مسن ترها به شما می گفتند: "دین و سیاست باید جدا باشد." حتی شخصیت روحانی بانفوذ و درجه اول کردستان، شیخ عزالدین حسینی، نقش سیاسی و معنوی بسیار مترقی و دموکراتیکی داشت و در همان سال 1357 و 58 صراحتا از جدائی دین و دولت، از خصوصی بودن امر مذهب برای افراد و از بسیاری ایده های دیگر سخن می گفت که پس از گذشت سی سال و پس از تجربه تلخ حکومت دینی هنوز هم آقای سروش و دیگر به اصطلاح نواندیشان دینی نتوانسته اند بدون لکنت و با صراحت و شفافیت کافی از آن سخن بگویند. 
بنابراین اگر می پرسید "دموکراسی را عملا در چه فضائی تجربه کرده اید؟"، پاسخ من همین ها خواهد بود که گفتم. من در این فضا زندگی کرده و در خلق آن مؤثر بوده ام. تازه آنچه گفتم به راستی فقط گوشه ای از واقعیت بود. این تجربه به من ثابت کرد که دموکراسی در ایران نه فقط ضروری بلکه کاملا ممکن است. اگر در جامعه ای مثل کردستان، که از لحاظ توسعه اقتصادی و اجتماعی و قوای روشنفکری از تهران و خیلی از نقاط دیگر ایران عقبتر است، بتوان این وضعیت را خلق کرد، چرا در همه ایران نمی توان؟ شرط آن اراده سیاسی و رهبری قاطع و پیشرو سیاسی است. من تئوریسین دموکراسی نیستم، مدعی این هم نیستم که مدل دموکراسی بدیعی عرضه می کنم، اما تجربه هائی که از نزدیک از سرگذرانده ام و گوشه ای از آن را اشاره کردم، مطالعاتی که داشته ام و مشاهداتی که در زندگی اروپا داشته ام باعث می شود که بدانم دموکراسی چیست و اهمیت و جایگاه آن را تشخیص بدهم و به آن اعتقاد داشته باشم. (البته من دموکراسی و بحث و مجادله آزاد را در حزبم نیز تجربه کرده ام که بحث جداگانه ای است.) 
اتفاقا وجود همین شرائط در کردستان باعث شد که خمینی و حاکمان اسلامی جدید وجود این جزیره آزادی و ابتکارات مردمی را در اقیانوس واپس گرائی و بنیادگرائی سراسری برنتابند و سرانجام در 28 مرداد سال 1358 فرمان حمله را صادر کردند. بهانه آن، که خمینی در فرمان هجوم مشهور خود عنوان کرد، این بود که گویا "کمونیستها زنان مسلمان را در مسجد جامع سنندج به گروگان گرفته اند!!". خوب شما از فرط بی معنی بودن حتی نمی توانستید جواب بدهید، اما این نوع عوامفریبی های مشمئزکننده به قصد بسیج مردم ساده دل آن موقع فراوان بود و هنوز هم در جمهوری اسلامی هست. خود آقای بازرگان، اولین نخست وزیر رژیم اسلامی، در کتاب خود به نام "انقلاب ایران در دو حرکت" صراحتا این موضوع را رد کرده و آن را واهی و بی اساس خوانده است. اما اگر موضوع "گروگانگیری زنان مسلمان در مسجد جامع سنندج" واهی بود، در عوض واگرائی و جدائی مسیر انقلاب در کردستان با بقیه ایران کاملا واقعی بود. همان طور که اشاره کردم انقلاب در کردستان در شکل و در محتوا با تهران و جاهای دیگر فرق پیدا می کرد. هرقدر که جنبش همگانی اولیه مردم در ایران، که در اساس علیه استبداد و برای آزادی و حقوق سیاسی و اجتماعی برپا شده بود، غصب شده و تحت هژمونی روحانیت و اسلام سیاسی قرار می گرفت، به همان نسبت کردستان بدبین تر و محتاطتر شده و حاضر نمی شد زیر بار مرکز برود. واگرائی ناگزیری که این موقعیت ایجاد کرد موجب تصادم و هجوم رژیم به کردستان شد وگرنه به راستی کردها از هر حرکت تحریک آمیزی هم خودداری می کردند. فرمان هجوم به کردستان به این دلیل صادر نشد که کردها قصد تجزیه از ایران را داشتند و یا می خواستند پای عراق یا اسرائیل یا آمریکا را به ایران باز کنند، اینها فقط بهانه دروغینی برای سرکوب بود، خود سرکوب از این رو برای حاکمان جدید ضروری شده بود که آنها تجربه یک کردستان آزاد و سربلند و مردم سالار را برنمی تافتند و غرق کردن کردستان در خون را برای تثیبت انحصاری قدرتشان در تهران ضروری می دیدند. آنها به خوبی درک می کردند که کردستان سنگری از آزادی خواهی در ایران است و سرکوب آن دقیقا به همین دلیل لازم شده بود. سرکوب کردستان، همان طور که [سرکوب] زنان، مطبوعات، دانشجویان، کارگران، سازمانهای سیاسی و روشنفکران همگی اجزای مختلف یک سیاست و صحنه های متفاوت پروژه سلطه یابی ارتجاع مذهبی بودند. به این معنی، "انقلاب اسلامی" در واقع هیچ وقت در کردستان صورت نگرفت. در کردستان انقلاب دیگری و جنبش دیگری در جریان بود. بر همین متن بود که خلق کرد خواستهای ملی خود را نیز بهتر شناخت و از [صورت] احساس به شکل برنامه ها و مطالبات سیاسی درآورد. خواست رفع تبعیض دوگانه ای که بر کردها تحمیل شده بود، خواست آزادی زبان و فرهنگ، آزادی اداره امور محلی و منطقه ای توسط خود مردم و ایجاد ضمانتهائی که کردها را در مقابل سرکوبها و تاراجها و ستمها حراست کند و نظیر اینها به میان آمد. ابتدا و در اولین تماس و نشستی که نمایندگان دولت مرکزی جدید در اسفندماه 1357 با نمایندگان کردها در مهاباد داشتند، کردها طی یک برنامه هشت ماده ای خواستار یک نظام فدراتیو شدند. بعدا "خودمختاری" به عنوان شکلی که اکثریت کردها خواستهای خود را در آن می دیدند درآمد و در آن دوره همه گیر شد و برای سالها باقی ماند تا اینکه کومه له در سال 1379 خواست نظام و ساختار فدرالی را مطرح کرد که امروزه به شکل خواست اصلی مردم کردستان درآمده است.  ضمنا می بینید که در زمینه مسائل مربوط به دموکراسی، جنبش های اجتماعی، تشکل های سیاسی و نهادهای مدنی کردها چندان هم از پشت کوه نیامده اند. برعکس، من امید آن دارم که کردستان همان نقشی را در تحولات آینده ایران بازی کند که آذربایجان در دوره مشروطیت ایفا کرد. 

برخی معتقدند که فضای حاکم در داخل احزاب کُردی یا هیجانی است، یا فاقد دموکراسی و یا شبه دموکراتیک. این دسته بندی را قبول دارید؟ فکرمی کنید کدامیک از این موارد به کومله نزدیکتر است؟

نه، خود این دسته بندی خیلی "هیجانی" و آماتوری و غیردقیق است. ممکن است کردها هیجانشان یا عواطفشان را بیشتر از فلان ملت دیگر بروز بدهند و خونگرم تر و جوشی تر باشند. این دیگر مربوط به روانشناسی اجتماعی و ملی آنهاست. اما مطالعه احزاب کرد باید با روشهای علمی تر و براساس بررسی و شناخت تاریخشان و تحولاتشان و با درنظرداشت مفاهیم جامعه شناسی سیاسی انجام بگیرد. در مورد خود کومه له باید گفت که بحث و مجادله آزاد و جرأت انتقاد و طرح نظرات از سنتهای ریشه دار کومه له بوده است و حتی مردم کردستان نیز با وجود این سنتها در کومه له آشنائی دارند. ما نه می خواهیم، و نه حتی با توجه به ریشه دار بودن این سنت در کومه له می توانیم، این روشها را بزدائیم. ما نه به تعبد و شیفتگی بلکه به تعقل و انتخاب آگاهانه باور داریم و آن را سرچشمه نیروی خود می دانیم. وحدت نظری در کومه له از راه بحث نظری و سیاسی و در سمینارها و نشستها تأمین می شود. کمیته مرکزی ما انتخابی و قابل تعویض در کنگره هاست. همین که ما باوجود همه شرائط سخت کردستان تا به حال دوازده کنگره گرفته ایم و در آنها از روی مکانیسم بحث و رأی گیری سیاستهایمان را تعیین کرده و یا اصلاح کرده ایم و رهبری را از طریق رأی گیری مخفی در این کنگره ها انتخاب نموده ایم، خود گواه وجود ضوابط و روشهای دموکراتیک جاافتاده در کومه له است. 
پس بنابراین چه توجیه منطقی برای انشعابات پی در پی در داخل احزاب کردی وجود دارد؟ یکی از دلائل آن کمبود دموکراسی نیست؟
انشعابات در احزاب کرد موضوعی است که هنوز به شکافتن و تحلیل بیشتر نیاز دارد و در مورد هرکدام از احزاب نیز تحلیل مشخص خودش را می خواهد. اما تصور نمی کنم که مسأله دموکراسی، اعم از فقدان آن یا وفور آن، بتواند به تنهائی این تحولات را توضیح دهد.
آیا احزاب کُرد از لحاظ ساختاری، ماهیتی و رفتاری همان احزاب دهه 60 هستند یا که نه ! تغییر یافته اند؟ بیشترین تغییرات در چه ابعادی رخ داده است؟
البته که تغییرات زیادی در این مدت در احزاب کرد روی داده است. خود ما یک بازاندیشی نظری و سیاسی پردامنه ای را در ده سال پیش از سرگذراندیم و تلاش کرده ایم که خود را با مسائل دنیای معاصر و تحولات جهان بیشتر تطبیق دهیم. ما طی یک دوره بحث نظری نسبتا طولانی تمام دیدگاهها، برنامه، سیاستها و روشهای عمل حزب کمونیست ایران و به طور کلی چپ جزم اندیش و متحجر سنتی را مورد انتقاد قرار داده ایم. حتی زبان ما نیز در این پروسه تغییر کرده است. فکر می کنم با دور شدن از آن نوع فرهنگ و با اتکای مجدد بر روی ریشه های اجتماعی کومه له در جامعه کردستان و سنتهای ارزنده گذشته آن توأم با ایجاد نوگرائی هایی که منتج از شناخت واقع بینانه تر جهان معاصر و تحولات آن است، توانسته ایم کومه له را در موقعیت بسیار مناسبتر و قویتری برای برآمدن از پس چالشهای آینده قرار دهیم. 
آقای مهتدی! در ادبیات و در لابلای مواضع شما از واژه یا مفهوم "زحمتکشان" زیاد استفاده می شود. منظور شما از "زحمتکش" چه دسته یا طبقه و قشری است؟
ما زحمتکشان را به همه کسانی اطلاق می کردیم که در شهرها یا روستاها از قبل کار و زحمت خود گذران می کرده و مورد استثمار بوده و یا از محرومیتهای طبقاتی و اجتماعی رنج می بردند. طبعا این اصطلاح فاقد دقت علمی کافی است و به ویژه با تکامل اجتماعی و ایجاد تقسیم بندی های روشنتر طبقاتی در جامعه اهمیت یا شفافیت خود را به تدریج از دست می دهد، اما از لحاظ سیاسی کاملا همسوئی و پیوند ما را با توده های وسیع تحت ستم و استثمار نشان می¬داد. ضمنا بد نیست بدانید ما در کنگره دهم واژه زحمتکشان را از ترجمه انگلیسی نام حزبمان برداشتیم و در کنگره دوازدهم که در تابستان گذشته برگزار شد نام فارسی حزبمان را هم "حزب کومه له کردستان ایران" گذاشتیم که واژه زحمتکشان را ندارد. نام کردی آن به دلیل شهرت کومه له به همان شکل مانده است.
مارکسیستها از انقلاب و بعد هم دیکتاتوری پرولتاریا سخن می گفتند.آیا شما دموکراسی و حقوق را صرفا برای "زحمتکشان"طلب می کنید؟ اگر چنین است این حرکت یعنی دمکراسی زحمتکشان درجهت عکس دیکتاتوری پرولتاریا نیست؟
دموکراسی برای همه شهروندان کشور صرفنظر از موقعیت اجتماعی، جنسیت، قومیت، مذهب و عقیده است و زحمتکشان و غیرزحمتکشان ندارد. ما دموکراسی و گسترده ترین حقوق شهروندی را برای همه می خواهیم و دیکتاتوری پرولتاریا جائی در برنامه ما ندارد.
دیدگاه شما درباره زنان و حقوق آنها چیست و آیا می توانید درباره نقش زنان در صفوف کومله برای ما صحبت کنید؟ مشخصا اینکه در مدیریت کومله تا چه حد برای زنان فضا و مجال هست؟
اعتقاد به برابری حقوق زنان و تلاش برای تحقق آن یکی از مشخصات هویتی کومه له طی دهه های گذشته در کردستان بوده است. حتی زمانی که سایر احزاب کرد، تحت فشار سنتهای مردسالارانه و پدرسالارانه جامعه کردستان از یکسو و فشار تبلیغاتی رژیم جمهوری اسلامی و فرهنگ آن از سوی دیگر از نوآوریهای کومه له در زمینه حقوق زنان وحشتزده شده و سعی می کردند با آن فاصله بگیرند و حتی برای جلب افکار عمومی با عقب افتادگیهای جامعه همنوائی می کردند و باران اتهام بر سر کومه له می باراندند، ما بی تزلزل برای برابری کامل حقوق زنان در همه شئون اقتصادی، اجتماعی و سیاسی می جنگدیدیم. ما اولین حزبی بودیم که زنان را در مقیاس وسیع وارد مبارزه سیاسی و حزبی کردیم، اولین حزبی بودیم که مسئولان زن را در حزبمان داشتیم، اولین حزبی بودیم که مبلغان زن را در شهرها و روستاها به میان مردم می فرستادیم که در میتینگها و در اجتماعات برای مردم سخنرانی می کردند و به این ترتیب تصویری را که جامعه از نقش زن داشت از بنیاد تغییر می¬دادیم، ما اولین حزبی بودیم که زنان را مسلح کرده و به صفوف نیروی پیشمرگ جلب کردیم و به این ترتیب بر نقش فرودست زنان در جامعه کردستان خط باطل کشیدیم، اولین حزبی بودیم که در کمیته مرکزیمان عضو زن داشتیم و اولین حزبی بودیم و هستیم که در دفتر سیاسیمان عضو زن داشتیم و داریم. ما در پشت بسیاری از سازمانهای زنان بودیم که در دوره انقلاب و پس از آن یکی پس از دیگری در شهرها سربلند می کردند، کار خستگی ناپذیر رفقای زن ما در میان زنان زحمتکش که در اعماق جامعه فراموش شده ونادیده گرفته می شدند و تلاش برای بیدار کردن آنها، فعالیت آنها در امور اجتماعی، خدماتی، آموزشی، سیاسی، حزبی و پیشمرگانه به راستی قهرمانانه و فراموش نشدنی است و گنجینه ای از تجربیات غنی را در خود دارد. فرهنگ کومه له حتی در خانواده ها نیز تأثیرگذار بود و توده مردان هوادار کومه له به طرف مناسبات انسانی و برابری خواهانه در رابطه با زنان و خواهران و دخترانشان سوق پیدا می کردند.
امروزه مسأله مبارزه برای تساوی حقوق زنان و الغای آپارتاید جنسی در ایران خیلی فراگیرتر از این حرفهاست و خوشبختانه فعالان زیادی برای آن وجود دارد. اما معضلات اجتماعی زنان و ستم بر آنان کمان بسیار شدید و چه بسا بدتر از گذشته است. کومه له کماکان خود را در صف مقدم مبارره برای حقوق و آزادی زنان و در جهت نوآوری و ترقیخواهی در این زمینه می داند. 

1) برگردیم به بحث احزاب کردی. اگر شما احزاب کردی و منجمله حزب خودتان را آسیب شناسی کنید، از چه زاویه ای این کار را خواهید کرد؟
می پذیرم که پرسشی مهم و ضروری است، اما شاید بهتر باشد برای پاسخ آن کمی صبر کنیم.

2) وقتی می گویید "ملت"، منظورتان کدام ملت است؟ ملت کرد به تنهایی و یا ملت ایران که کردها هم زیر مجموعه ای از آن باشند؟
کردها یک ملت را تشکیل می دهند و مانند هر ملت دیگری از حق تعیین سرنوشت یعنی حق تشکیل دولت خودی برخوردارند مطابق همه قوانین بین المللی. اما شناخت چنین حق تاریخی به هیچ وجه به معنای داشتن برنامه ای برای جدائی نیست. ما معتقدیم که بهترین راه حل برای مسأله ملیتها در ایران ایجاد یک ساختار فدراتیو است. ما خواهان یک ایران دموکراتیک، سکولار و فدرال هستیم و فکر می کنیم که به این ترتیب هم مشکل ملیتها حل خواهد شد، هم ساختار دولت مرکزی واقعا دموکراتیزه می شود، و هم وحدت و همبستگی ایران به بهترین نحو تأمین خواهد گردید.

شما از چه نوع فدرالیسمی صحبت می کنید؟
با توجه به اینکه ایران یک کشور یکدست و همگون قومی و فرهنگی نبوده بلکه کشوری بسیار پهناور و پرجمعیت است که تنوع ملیتها، زبانها، فرهنگها، شرائط اقلیمی و درجه توسعه اقتصادی و اجتماعی یک واقعیت اساسی آن را تشکیل می دهد که خود ریشه در تاریخ کهن و سده های میانه در این کشور دارد، با توجه به اینکه دولت متمرکز معاصر ایران بر مبنای نادیده گرفتن و پایمال کردن این تنوعات و لذا اعمال ستم و تبعیض علیه بخش قابل ملاحظه ای از اهالی و شهروندان خود این کشور شکل گرفته که با مبانی اساسی دموکراسی و حقوق بشر ناسازگار است، با توجه به اینکه مصالح دموکراسی و تأمین مشارکت توده های مردم ایران در اداره امور کشور و دموکراتیزه کردن ساختار سیاسی ایران، تغییر ساختار فوق متمرکز اداره کشور و تفویض اختیارات به مناطق و نواحی گوناگون کشور را ایجاب می کند، با توجه به اینکه ملیتهای گوناگون ساکن ایران دهها سال است که از ستم و تبعیضات ملی رنج برده و ابتدائی ترین حقوقشان از جمله آموزش به زبان مادری پایمال می شود، به رسمیت شناختن حقوق این خلقها و قائل شدن روشهائی که قانونا این حقوق را تضمین کرده و به این تبعیضات و نابرابریها خاتمه دهد، احساس امنیت و مشارکت را در همه مردم ایران بالا برده و لذا نیرومندترین عامل حفظ وحدت و همبستگی ایران بوده و به کاهش زمینه های کینه ها و خصومتهای قومی یاری می رساند. بنابراین با توجه به همه این موارد ما اداره ایران به شکل یک نظام دموکراتیک و سکولار و فدراتیو را چه از نظر تأمین دموکراسی و حقوق بشر و تحقق مشارکت مردم در اداره امور خویش و چه از نظر رفع تبعیضات ملی و تأمین برابری و همبستگی و حفظ وحدت ایران مناسب و ضروری می دانیم. ما معتقدیم که باید مدلها و آزمونهای فدرالی را در کشورهای گوناگون بررسی و مطالعه کرد ولی نهایتا باید طرحی بر طبق شرائط تاریخی و فرهنگی خود ایران و وضعیت مشخص آن تدوین نمود و از الگوسازیهای سطحی باید پرهیز کرد. 
با این وجود این هنگامی عملی است که دیگر اقوام و همه ایرانیها خواستار و مدافع چنین مدلی باشند. در صورتی که فدرالیسم مورد نظر شما مورد قبول مردم ایران واقع شود، شهرهایی نظیر نقده و ارومیه که دوملیتی هستند را به چه شیوه ای باید اداره کرد؟
هیچ ترتیبات سیاسی بی مشکل نیست، اما فکر نمی کنم که حل این مسائل غیرممکن باشد. شهرهای چندملیتی، چندفرهنگی و چندآئینی در دنیا کم نیست و راه حلهای دوستانه و انسانی نیز وجود دارند. این مسائل را باید بر مبنای تمایل دموکراتیک اهالی و اصل همزیستی و حقوق شهروندی و رعایت کامل حقوق فرهنگی اقلیت حل کرد. دشواریهائی که در روابط بین اقوام وجود دارد از طریق دموکراسی، به رسمیت شناختتن حقوق اقلیتها و مراجعه به رأی و تمایل مردم که مورد نظر ماست بهتر حل می شود تا استبداد و انکار حقوق. من به ویژه روی برادری و همبستگی خلقهای کرد و آذربایجان تأکید می کنم و خرد و احساس مسئولیت در میان آنها را بهترین ضمانت برای حل دوستانه این نوع مسائل می دانم. 


Formulärets nederkant
"پخش مجدد مصاحبه گویانیوز با آقای عبدالله مهتدی"قسمت دوم
اجازه بدهید برگردیم به ایران امروز و مهمترین مسائل حال حاضر آن. با آنکه مناقشات پیرامون برنامه هسته ای جمهوری اسلامی بالا گرفته در طول این سالها اما می بینیم که احزاب کُرد با بی میلی و بی رغبتی آن را دنبال می کنند. به عبارتی، کمتر می بینیم که احزاب کرد واکنش، تحلیل یا سخنی پیرامون این برنامه ها داشته باشند. تحلیل شما دراین ارتباط چیست؟

کاملا تعجب می کنم که می گوئید احزاب کرد با بی میلی و بی رغبتی مسأله برنامه هسته ای جمهوری اسلامی را دنیال می کنند و کمتر واکنش و تحلیلی پیرامون این مسأله داده اند. نشریات احزاب کرد پر از بحث و تفسیر این مسأله است. به ویژه خود ما در کومه له روی جنبه های عمیقتر تحلیلی آن هم به اندازه کافی بحث کرده و نوشته ایم. من در این مورد مقالات و بحثهائی دارم که موقع خودش کم هم جنجالی نبودند. چه می شود کرد که برخی سایتهای بسیار دموکرات و آزادیخواه نوشته های شهروندان درجه دوم را منتشر نمی کنند و دوستان هم نمی روند در نشریات و سایتهای دیگر این مطالب را بخوانند. 
باری، تلاش جمهوری اسلامی ایران برای دستیابی به سلاح اتمی و بحران بین المللی که بر سر آن به وجود آمده است، گذشته از سایر جنبه ها از لحاظ تأثیر آن بر اپوزیسیون ایران و بر جنبش آزادی خواهانه توده های مردم برای تغییر رژیم نیز دارای اهمیت فراوان است. برکسی پوشیده نیست که جمهوری اسلامی ایران دست یابی به سلاح اتمی را عامل مهم و چه بسا تعیین کننده ای در بقا و تداوم حاکمیت خود تلقی می کند. از نظر وی ورود جمهوری سلامی ایران به باشگاه کشورهای اتمی، رژیم حاکم را از قدرت چانه زنی بالایی با اروپا و آمریکا برخوردار می سازد، نه فقط خطر حمله نظامی خارجی به ایران را، به فرض واقعی بودن این خطر، برطرف می کند، بلکه این رژیم را به عنوان یک طرف معامله ناگزیر با آمریکا و غرب تثبیت می کند، انتقادهای مربوط به نقض حقوق بشر در ایران و سرکوب های سیاسی مخالفان و بی حقوقی زنان و جوانان و مطبوعات و ملیتهای تحت ستم و غیره از طرف غرب را تعدیل می کند و نهایتا تلاش های تغییر رژیم از خارج را، اگر چنین تلاش هایی وجود داشته باشد، از دستور خارج می سازد. نتیجه همه این ها خنثی کردن و از دور خارج کردن به اصطلاح "جبهه خارجی" است. 
طبیعی است که جمهوری اسلامی در صورت حصول این نتیجه، آن را برای تثبیت خود در داخل، برای نومید کردن مردم از امکان تغییر و خنثی کردن و یا کاهش دادن خطر جنبش های توده ای، برای گسترش و تحمیل اختناق و به راه انداختن سرکوب های خونین، و در یک کلام برای تضعیف و درهم شکستن "جبهه داخلی" یعنی جبهه مردم و جنبش های حق طلبانه مردمی به کار خواهد گرفت.  وانگهی، گمان نباید کرد که مافیای ثروت و قدرت در ایران در صورت لزوم از سلاح اتمی به عنوان برگ برنده ای در منازعات منطقه ای خود استفاده خواهد کرد و برای حفظ حاکمیت خود از هیچ بحران سازی و گروکشی و ماجراجویی نظامی روی گردان نخواهد بود. این سلاح جدید، و روحیه جدیدی که تصاحب آن برای دارنده اش فراهم می کند، به تقویت و گسترش فعالیت های تروریستی و خرابکارانه رژیم ولایت فقیه در منطقه کمک خواهد کرد، به جمهوری اسلامی ایران دست بالاتری در منطقه بخشیده و دخالت های آن را در کشورهای منطقه افزایش خواهد داد که این نیز به نوبه خود معنایی جز تقویت جریان های حزب اللهی و ارتجاعی و تروریست و تضعیف و سرکوب جنبش ها و احزاب دموکراتیک و مردمی و چپ در کل منطقه ندارد. 
سناریوی فوق برای اپوزیسیون آزادی خواه رِژیم جمهوری اسلامی، برای همه آن هایی که نظام جمهوری اسلامی را دشمن اصلی مردم ایران و مانع اصلی تحقق آزادی می شناسند و برچیدن این نظام را شرط مقدم پیشروی جامعه ایران به سوی آرادی و رفاه و عدالت می دانند، جز سناریوئی که در آن منافع مردم و منافع جنبش آزادی و عدالت پامال خواهد شد چیز دیگری نمی تواند باشد.  نگرانی مردم ایران و همه جریان های آزادی خواه از امکان دستیابی رژیم جمهوری اسلامی به سلاح هسته ای درواقع بسیار عمیق تر و اصیل تر از ابراز نگرانی آمریکا و آژانس بین المللی اتمی و یا رقبای منطقه ای جمهوری اسلامی است و باید هم همین طور باشد. به راستی هم رژیمی که کشتار جمعی زندانیان در سال 1367 را سازمان داد، رژیمی که اعدام های دهه شصت را به راه انداخت، رژیم لشکرکشی به کردستان، رژیم آپارتاید جنسی در ایران، رژیم فساد و آزادی کشی چرا باید به سلاح اتمی هم مسلح شود؟
  با این همه متأسفانه در درون اپوزیسیون ایران در قبال این مسأله ناروشنی ها و حتی اختلاف نظرهای جدی وجود دارد. درواقع بحران اتمی ایران، برخلاف اجماعی که در جامعه جهانی و افکار عمومی جهان به وجود آورده است، در درون اپوزیسیون ایران به یکی از عوامل تفرقه در صفوف این اپوزیسیون تبدیل شده است. پاره ای از اپوزیسیون مخالفت غرب با تلاش های چمهوری اسلامی ایران را به معنای پایمال کردن حق مردم ایران برای فن آوری هسته ای می دانند. اما این اشتباهی کشنده است. ریاکاری ها و یک بام و دوهواهای غرب در منطقه، نمی تواند و نباید موجبی برای هیچ نوع تخفیفی به جمهوری اسلامی، چه برسد به همسویی و همنوایی با آن، گردد. مسلح شدن جمهوری اسلامی به سلاح اتمی به معنای قدرتمند شدن مردم ایران و احقاق حقوق آن ها نیست، بلکه درست برعکس عاملی برای تشدید ضعف و بیچارگی و زبونی بیشتر مردم ایران و باقی ماندن آن ها در موقعیت پامال و بی حقوق و فرودست می باشد. 
اشتباه گذشته را تکرار نکنیم، چه فرقی بین شعارهای دفاع از جمهوری اسلامی در سالهای 58 و 59 از طرف حزب توده و دنباله روانش که تحت عنوان اولویت �